دوم‌ تواريخ‌ ايام‌ 1

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

1 سليمان، پسر داوود پادشاه بر تمام قلمرو اسرائيل مسلط شد زيرا خداوند، خدايش با او بود و به او قدرت بخشيده بود. (1پادشاهان 3:1)2-3 او تمام فرماندهان سپاه، مقامات مملكتی و ساير رهبران اسرائيل را احضار كرد تا همراه او به جبعون بروند. در آنجا ايشان را به خيمهٔ عبادت قديمی[1] كه بوسيلهٔ موسی خدمتگزار خدا بر پا شده بود، برد. موسی اين خيمه را هنگامی ساخت كه بنیاسرائيل هنوز در بيابان سرگردان بودند.4 (بعد داوود پادشاه، خيمهای ديگر در اورشليم بر پا نمود و صندوق عهد خداوند را از قريت يعاريم به آنجا انتقال داد.)5-6 قربانگاه مفرغی كه بصلئيل (پسر اوری، نوهٔ حور) ساخته بود، هنوز جلو خيمهٔ عبادت قرار داشت. سليمان و كسانی كه دعوت شده بودند، جلو قربانگاه جمع شده، خداوند را عبادت كردند و سليمان برای خداوند هزار قربانی سوختنی تقديم كرد.7 آن شب خدا به سليمان ظاهر شد و به او فرمود: «هر چه میخواهی از من درخواست كن تا به تو بدهم.»8 سليمان عرض كرد: «ای خدا، تو به پدرم داوود بسيار محبت نشان دادی و حالا هم تاج و تخت او را به من بخشيدهای9 و مرا پادشاه قومی ساختهای كه مثل غبار زمين بیشمارند. پس به وعدهای كه به پدرم داوود دادی وفا كن10 و به من حكمت و معرفت ببخش تا بتوانم اين مردم را اداره كنم، زيرا كيست كه بتواند اين قوم عظيم تو را اداره كند؟»11 خداوند فرمود: «حال كه بزرگترين آرزوی تو اين است، و تو خواهان ثروت و افتخار و طول عمر نبودی و مرگ دشمنانت را از من نخواستی، بلكه خواستی به تو حكمت و بصيرت ببخشم تا قوم مرا رهبری و اداره كنی،12 پس من هم، حكمت و بصيرتی را كه درخواست نمودی به تو میدهم. در ضمن چنان ثروت و افتخاری به تو میبخشم كه هيچ پادشاهی تا به حال آن را نداشته و بعد از اين نيز نخواهد داشت.»13 بنابراين سليمان از خيمهٔ عبادت بالای تپهٔ جبعون به زير آمد و به اورشليم بازگشت تا بر قوم اسرائيل فرمانروايی كند.14 و سليمان هزار و چهارصد عرابه و دوازده هزار اسب داشت كه برخی را در پايتخت و بقيه را در شهرهای ديگر نگه میداشت. (1پادشاهان 10:26; 2تواريخ 9:25)15 در روزگار سليمان، نقره و طلا در اورشليم مثل ريگ بيابان فراوان بود! و الوارهای گرانبهای سرو، مانند چوب معمولی مصرف میشد!16 اسبهای سليمان را از مصر و قيليقيه میآوردند و تاجران سليمان همه را يكجا به قيمتهای عمده میخريدند.17 قيمت يک عرابهٔ مصری ششصد مثقال نقره و قيمت يک اسب، صد و پنجاه مثقال نقره بود. آنها همچنين اسبهای اضافی را به پادشاهان حيتی و سوری میفروختند.